داستان دختر احساسی و پسر مرد...
دختر :هه هه هه
پسر:چرامیخندی
دختر:به تومیخندم
پسر:یادته اون روزتوخونمون افتاده بودی به پام
التماس میکردی تا کاریت نکنم و به هیشکی نگم کاراتو؟بعد الان به من میخندی؟
دختر:هه هه هه من با حرفام خرت کردم،
ادامه مطلب ...
[ بازدید : 1318 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما : ]
[ سه شنبه 4 شهريور 1393 ] [ 9:58 ] [ ۰۪۫B۪۫۰ ۰۪۫a۪۫۰ ۰۪۫h۪۫۰ ۰۪۫a۪۫۰ ۰۪۫r۪۫۰ ]
[ ]